الیانه. الیاء (در مؤنث). آلی. الی ّ. الیان (در مذکر) : نعجه الیانه، میش دنبه آور. بزرگ دنبه. کلان دنبه. گوسپند و بره ای که دنبۀ بزرگ دارد. (یادداشت مؤلف)
الیانه. الیاء (در مؤنث). آلی. اَلی ّ. الیان (در مذکر) : نعجه الیانه، میش دنبه آور. بزرگ دنبه. کلان دنبه. گوسپند و بره ای که دنبۀ بزرگ دارد. (یادداشت مؤلف)
از نو. مجدداً. تازه به تازه. (ناظم الاطباء). به تکرار. پیاپی. متوالیاً: ز لشکر بر پهلوان پیشرو به مژده بیاید همی نوبه نو. فردوسی. پدید آمد این گنبد تیزرو شگفتی نمایندۀ نوبه نو. فردوسی. جهان بد به آرام زآن شادکام ز یزدان بدو نوبه نو بد پیام. فردوسی. هر کس رهی دگرت نمودند نوبه نو از یکدگر بتر به سیاهی و مظلمی. ناصرخسرو. جهان را نوبه نو چند آزمائی همان است او که دیدستیش صد بار. ناصرخسرو. نوبه نو شیفته گردم چو به من نوبه نوپیک خیالش برسد. خاقانی. هست این زمین را نوبه نو کاس کریمان آرزو یک جرعه کن در کار او آخر چه نقصان آیدت ؟ خاقانی. اشترانش ز مرز بیگانه می کشیدند نوبه نو دانه. نظامی. کجا آن نوبه نو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن. نظامی. شهنشه باز فرمودش که چونی که بادت نوبه نو عیشی فزونی. نظامی
از نو. مجدداً. تازه به تازه. (ناظم الاطباء). به تکرار. پیاپی. متوالیاً: ز لشکر برِ پهلوان پیشرو به مژده بیاید همی نوبه نو. فردوسی. پدید آمد این گنبد تیزرو شگفتی نمایندۀ نوبه نو. فردوسی. جهان بُد به آرام زآن شادکام ز یزدان بدو نوبه نو بُد پیام. فردوسی. هر کس رهی دگرْت نمودند نوبه نو از یکدگر بتر به سیاهی و مظلمی. ناصرخسرو. جهان را نوبه نو چند آزمائی همان است او که دیدستیش صد بار. ناصرخسرو. نوبه نو شیفته گردم چو به من نوبه نوپیک خیالش برسد. خاقانی. هست این زمین را نوبه نو کاس کریمان آرزو یک جرعه کن در کار او آخر چه نقصان آیدت ؟ خاقانی. اشترانش ز مرز بیگانه می کشیدند نوبه نو دانه. نظامی. کجا آن نوبه نو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن. نظامی. شهنشه باز فرمودش که چونی که بادت نوبه نو عیشی فزونی. نظامی